این قصیده را حرز الحجاز خوانند در کعبه‌ی علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده

غلطم خاک چه حاجت که چو اندر نگرند همه خاک است که در کاسه‌ی مینا بینند
خاک خوران ز فلک خواری بینند چو خاک خاک بر سر همه را هیچ مگو تا بینند
بگذریم از فلک و دهر و در کعبه زنیم کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند
ما و خاک پی وادی سپران کز تف و نم آهشان مشعله دار و مژه سقا بینند
ها ره واقصه و قصه‌ی آن راه شویم که ز برکه‌ش برکه برکه سینا بینند
بادیه بحر و بر آن بحر، چو باران ز حباب قبه‌ی سیم زده حله و احیا بینند
از خفاجه به سر راه معونت یابند وز عرینه به لب چاه مواسا بینند
گرم گاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف باحورا چو نکهت حورا بینند
قرصه‌ی شمس شود قرصه‌ی ریوند ز لطف بهر تفته جگران کافت گرما بینند
چرخ نارنج صفت شیشه‌ی کافور شود که ز انفاس مریدان دم سرما بینند
علم خاص خلیفه زده در لشکر حاج چتر شام است کز او ماه شب آرا بینند
ماه زرین زبر رایت و دستارچه زیر آفتابی به شب آراسته عمدا بینند
تاج زرین به سر دختر شاهنشه زنگ باز پوشیده به گیسوش سراپا بینند
ز می از خیمه پر افلاک و ز بس فلکه‌ی زر بر سر هر فلکی کوکب رخشا بینند
سالکان راست ره بادیه دهلیز خطر لکن ایوان امان کعبه علیا بینند
همه شب‌های غم آبستن روز طرب است یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
خوشی عافیت از تلخی دارو یابند تابش معنی در ظلمت اسما بینند
برشوند از پل آتش که اثیرش خوانند پس به صحرای فلک جای تماشا بینند
بگذرند از سر موئی که صراطش دانند پس سر مائده‌ی جنت ماوا بینند
حفت الجنه همه راه بهشت آمد خار پس خارستان گلزار تمنا بینند