در مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملکه

زین پس کفش آفتاب بخشد کاندر خور بخش کان ندیده است
کس بی‌کف راد صفوة الدین در جسم کرم روان ندیده است
در پرده نهان چو راز غیب است غیب از دل خود نهان ندیده است
چون کعبه مجاور حجاب است آن کعبه که کس عیان ندیده است
ذات ملکه است جنت عدن کس جنت بی‌گمان ندیده است
شاه ادریس است و خود جز ادریس از مردان کس جنان ندیده است
بر نه فلک او ستاره‌ی قطب کس قطب سبک عنان ندیده است
با قطب جز این دو قرة العین کس مرقد فرقدان ندیده است
بر روس و حبش که روز و شب راست جز داغ ادب نشان ندیده است
این روس و حبش دو خادمش دان کاین خادم روی آن ندیده است
ای بانوی خاندان جمشید جم زین به خاندان ندیده است
ای ساره صفات و آسیه زهد کس چون تو زبیده سان ندیده است
هر کس که ثنات بر زبان راند جز کوثر در دهان ندیده است
بر آتش هر که مدح راند جز طوبی و ضیمران ندیده است
خاک در تو هر آنکه بوسید جز گوهر رایگان ندیده است
چون تو ملکه نبود و چون من کس شاعر مدح خوان ندیده است
من دانم داستان مدحت کس زین به داستان ندیده است
آن دید ضمیرم از ثنایت کز نیسان بوستان ندیده است
و آن بیند بزمت از زبانم کز بلبل گلستان ندیده است
ذکر تو به باغ خاطر من شاخی است که مهرگان ندیده است