در مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملکه

جز بانو و شاه کوه و دریا کس در یک دودمان ندیده است
دو ابر و دو آفتاب و دو بحر کس جز کف هر دوان ندیده است
دو روح و دو نور کس جز ایشان بر یک سر خوان و خان ندیده است
گیتی افق سپهر عصمت جز حضرت بانوان ندیده است
جمشید ملک نظیر بلقیس جز بانوی کامران ندیده است
قیدافه‌ی مملکت که دهرش جز رابعه‌ی کیان ندیده است
او رابعه‌ی بنات نعش است خود رابعه کس چنان ندیده است
جز نه زن سیدش به ده نوع کس مثل به صد قران ندیده است
رح القدس آن صفا کز او دید از مریم پاک جان ندیده است
بر پرده‌ی مریم دوم چرخ جز قیصر پاسبان ندیده است
از قصر جلالتش به صد دور خورشید یک آستان ندیده است
یک خوان شرف نساخت کایام سیمرغش مورخوان ندیده است
برخوان کفش طفیل امید جز رضوان میزبان ندیده است
در مجلس و خوانش چاشنی گیر جز جنت نقلدان ندیده است
هر سو که همای بخت پرید الا درش آشیان ندیده است
تا نخل گرفت بوی عدلش کس در رطب استخوان ندیده است
بیند قلمش به گاه توقیع هرک آتش در فشان ندیده است
تا نامد مهد دولت او کس شروان خیروان ندیده است
ملاح خرد به کشتی وهم در بحر دلش کران ندیده است
در جنب سخاش بحر و کان را کس قوت امتحان ندیده است