مطلع دوم

ای رای تو صیقل اختران را افسر توئی افسر سران را
خاک در تو به عرض مصحف جای قسم است داوران را
هر هفته ز تیغ تو عطیت هفت اقلیم است سروران را
در کعبه‌ی حضرت تو جبریل دست آب دهد مجاوران را
چون شاخ گوزن بر در تو قامت شده خم غضنفران را
دایه شده بر قریش و برمک صدق و کرم تو جعفران را
تا محضر نصرتت نوشتند آوازه شکست دیگران را
کانجا که محمد اندر آمد دعوت نرسد پیمبران را
گر دهر حرونیی نموده است چون رام تو گشت منگر آن را
بنگر که چو دست یافت یوسف چه لطف کند برادران را
از عالم زاده‌ای و پیشت عالم تبع است چاکران را
هم رد مکنش که راد مردان حرمت دارند مادران را
قدرت ز برای کار تو ساخت این قبه‌ی نغز بی‌کران را
گر خاتم دست تو نزیبد هم حلقه نشاید استران را
صحن فلک از بزان انجم ماند رمه‌ی مضمران را
هست از پی بر نشست خاصت امید خصی شدن نران را
صاحب غرضند روس و خزران منکر شده صاحب افسران را
تیغ تو مزوری عجب ساخت بیماری آن مزوران را
فتح تو به جنگ لشکر روس تاریخ شد آسمان قران را
رایات تو روس را علی روس صرصر شده ساق ضمیران را