در شکایت از حبس و بند و مدح عظیم الروم عز الدوله قیصر

چنان استاده‌ام پیش و پس طعن که استاده است الف‌های اطعنا
مرا زانصاف یاران نیست یاری تظلم کردنم زان نیست یارا
علی الله از بد دوران علی الله تبرا از خدا دوران تبرا
نه از عباسیان خواهم معونت نه بر سلجوقیان دارم تولا
چو داد من نخواهد داد این دور مرا چه ارسلان سلطان چه بغرا
چو یوسف نیست کز قحطم رهاند مرا چه ابن‌یامین چه یهودا
مرا اسلامیان چون داد ندهند شوم برگردم از اسلام حاشا
پس از تحصیل دین از هفت مردان پس از تاویل وحی از هفت قرا
پس از الحمد و الرحمن والکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها
پس از میقات حج و طوف کعبه جمار و سعی و لبیک و مصلی
پس از چندین چله در عهد سی سال شوم پنجاهه گیرم آشکارا
مرا مشتی یهودی فعل، خصمند چو عیسی ترسم از طعن مفاجا
چه فرمائی که از ظلم یهودی گریزم بر در دیر سکوبا
چه گوئی کستان کفر جویم نجویم در ره دین صدر والا
در ابخازیان اینک گشاده حریم رومیان آنک مهیا
بگردانم ز بیت الله قبله به بیت المقدس و محراب اقصی
مرا از بعد پنجه ساله اسلام نزیبد چون صلیبی بند بر پا
روم ناقوس بوسم زین تحکم شوم زنار بندم زین تعدا
کنم تفسیر سریانی ز انجیل بخوانم از خط عبری معما
من و ناجرمکی و دیر مخران در بقراطیانم جا و ملجا