فلک کژروتر است از خط ترسا
|
|
مرا دارد مسلسل راهب آسا
|
نه روح الله در این دیر است چون شد
|
|
چنین دجال فعل این دیر مینا
|
تنم چون رشتهی مریم دوتا است
|
|
دلم چون سوزن عیساست یکتا
|
من اینجا پایبند رشته ماندم
|
|
چو عیسی پایبند سوزن آنجا
|
چرا سوزن چنین دجال چشم است
|
|
که اندر جیب عیسی یافت ماوا
|
لباس راهبان پوشیده روزم
|
|
چو راهب زان برآرم هر شب آوا
|
به صور صبح گاهی برشکافم
|
|
صلیب روزن این بام خضرا
|
شده است از آه دریا جوشش من
|
|
تیمم گاه عیسی قعر دریا
|
به من نامشفقند آباء علوی
|
|
چو عیسی زان ابا کردم ز آبا
|
مرا از اختر دانش چه حاصل
|
|
که من تاریک او رخشنده اجزا
|
چه راحت مرغ عیسی را ز عیسی
|
|
که همسایه است با خورشید عذرا
|
گر آن کیخسرو ایران و تور است
|
|
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا
|
چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست
|
|
که اکمه را تواند کرد بینا
|
نتیجه دختر طبعم چو عیسی است
|
|
که بر پاکی مادر هست گویا
|
سخن بر بکر طبع من گواه است
|
|
چو بر اعجاز مریم نخل خرما
|
چو من ناورد پانصد سال هجرت
|
|
دروغی نیست ها برهان من ها
|
برآرم زاین دل چون خان زنبور
|
|
چو زنبوران خون آلوده غوغا
|
زبان روغنینم زآتش آه
|
|
بسوزد چون دل قندیل ترسا
|
چو قندیلم برآویزند و سوزند
|
|
سه زنجیرم نهادستند اعدا
|
چو مریم سرفکنده، ریزم از طعن
|
|
سرشکی چون دم عیسی مصفی
|