آزاد کردهی در او بود عقل و او | چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما | |
او رحمت خداست جهان خدای را | از رحمت خدای شوی خاصهی خدا | |
ای هستها ز هستی ذات تو عاریت | خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا | |
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست | مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا | |
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک | دیگر ندارد این زن رعناش در عنا |