قنوت من به نماز و نیاز در این است
|
|
که عافنا و قنا شر ما قضیت لنا
|
مرا به منزل الا الذین فرود آور
|
|
فرو گشای ز من طمطراق الشعرا
|
یقین من تو شناسی ز شک مختصران
|
|
که علم توست شناسای ربنا ارنا
|
مرا ز آفت مشتی زیاد باز رهان
|
|
که بر زنای زن زید گشتهاند گوا
|
خلاص ده سخنم را ز غارت گرهی
|
|
که مولعاند به نقش ریا و قلب ریا
|
به روز حشر که آواز لاتخف شنوند
|
|
به گوش خاطر ایشان رسان که لابشری
|
چو کاسه باز گشاده دهان ز جوع الکلب
|
|
چو کوزه پیش نهاده شکم ز استسقا
|
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
|
|
که او زمین کثیف است و من سمای سنا
|
گر او نشسته و من ایستادهام شاید
|
|
نشسته باد زمین و ستاده باد سما
|
ور او به راحت و من در مشقتم چه عجب
|
|
که هم زمین بود آسوده و آسمان دروا
|
سخن به است که ماند ز مادر فکرت
|
|
که یادگار هم اسما نکوتر از اسما
|