در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار

درون کام نهان کن زبان که تیغ خطیب برای نام بود در برش نه بهر وغا
زبان به مهر کن و جز بگاه لا مگشای که در ولایت قالوابلی رسی از لا
دو اسبه بر اثر لا بران بدان شرطی که رخت نفکنی الا به منزل الا
مگر معامله‌ی لا اله الا الله درم خرید رسول اللهت کند به بها
زبان ثناگر درگاه مصطفی خوشتر که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا
ثنای او به دل ما فرو نیاید از آنک عروس سخت شگرف است و حجله نا زیبا
سپید روی ازل مصطفی است کز شرفش سیاه گشت به پیرانه سر، سر دنیا
فلک به دایگی دین او در این مرکز زنی است بر سر گهواره‌ای بمانده دوتا
دمش خزینه‌گشای مجاهز ارواج دلش خلیفه‌ی کتاب علم الاسما
به پیش کاتب وحیش دوات دار، خرد به فرق حاجب بارش نثار بار خدا
هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال هزار فضل ربیعش خریطه دار سخا
زبان در آن دهن پاک گوئیا که مگر میان چشمه‌ی خضر است ماهیی گویا
دو شاخ گیسوی او چون چهار بیخ حیات به هر کجا که اثر کرد اخرج المرعی
نه باد گیسوی او ز آتش بهار کم است که آب و گل را آبستنی دهد ز نما
عروس دهر و سرور جهان نخواست از آنک نداشت از غم امت به این و آن پروا
از این حریف گلو بر حذر گزید حذر وز این ابای گلوگیر ابا نمود ابا
چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند نداشت ساعد دین یاره داشتن یارا
الهی از دل خاقانی آگهی که در او خزینه خانه‌ی عشق است در به مهر رضا
از آن شراب که نامش مفرح کرم است به رحمت این جگر گرم را بساز دوا
ز هرچه زیب جهان است و هرکه ز اهل جهان مرا چو صفر تهی دار و چون الف تنها