با هیچ دوست دست به پیمان نمیدهی | کار شکستگان را سامان نمیدهی | |
آنجا که زخم کردی مرهم نمیکنی | آنجا که درد دادی درمان نمیدهی | |
همچون فلک که بر سر خوان قبول ورد | آن را همی که تره دهی نان نمیدهی | |
آسان همی بری ز حریفان خویش دل | چون قرعه بر تو افتد آسان نمیدهی | |
ارزان ستانی آنچه دهم در بهای بوس | پس بوسه از چه معنی ارزان نمیدهی | |
مژگانت را به کشتن من رخصه دادهای | لب را به زنده کردن فرمان نمیدهی | |
خاقانی گدای به وصل تو کی رسد | کز کبریا سلام به سلطان نمیدهی |