دشوار عشق بر دلم آسان نمیکنی | درد مرا به بوسی درمان نمیکنی | |
بسیار گفتمت که زیان دلم مخواه | گفتن چه سود با تو که فرمان نمیکنی | |
هجر توام ز خون جگر طعمه میدهد | گر تو به خوان وصلش مهمان نمیکنی | |
با تو حدیث بوسه همان به که کم کنم | کالا حدیث زر فراوان نمیکنی | |
جان میدهم به جای زر این نادره که تو | از زر حدیث میکنی از جان نمیکنی | |
یک چشم زد نباشد کز بهر چشم زخم | قرب هزار جان که تو قربان نمیکنی | |
چون زور آزما شده دست جنون تو | خاقانیا تو فکر گریبان نمیکنی |