چه کردم کاستین بر من فشاندی | مرا کشتی و پس دامن فشاندی | |
جفا پل بود، بر عاشق شکستی | وفا گل بود، بر دشمن فشاندی | |
چو خورشید آمدی بر روزن دل | برفتی خاک بر روزن فشاندی | |
لبالب جام با دو نان کشید | پیاپی جرعهها بر من فشاندی | |
مرا صد دام در هر سو نهادی | هزاران دانه پیرامن فشاندی | |
تو را باد است در سر خاصه اکنون | که گرد مشک بر سوسن فشاندی | |
تو هم ناورد خاقانی نهای ز آنک | سلاح مردمی از تن فشاندی |