ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی
|
|
دل در هوس جان میدهد، تو دلستان کیستی
|
ای گلبن نادیده دی اصل تو چه وصل تو کی
|
|
با بوی مشک و رنگ می از گلستان کیستی
|
از از بتان دلخواه تو، در حسن شاهنشاه تو
|
|
ما را بگو ای ماه تو، کز آسمان کیستی
|
بگشا صدف یعنی دهن بفشان گهر یعنی سخن
|
|
پنهان مکن یعنی ز من تا عشقدان کیستی
|
چون زیر هر مویی جدا یک شهر جان داری نوا
|
|
خامی بود گفتن تو را جانا که جان کیستی
|
با مایی و ما را نهای، جانی از آن پیدا نهای
|
|
دانم کز آن ما نهای، برگو از آن کیستی
|
خاقانی از تیمار تو حیران شد اندر کار تو
|
|
ای جان او غمخوار تو، تو غمنشان کیستی
|