امروز دو هفته است که روی تو ندیدم
|
|
و آن ماه دو هفت از خم موی تو ندیدم
|
ماه منی و عید من و من مه عیدی
|
|
زان روی ندیدم که به روی تو ندیدم
|
چون بوی تو دیدم نفس صبح و ز غیرت
|
|
در آینهی صبح به بوی تو ندیدم
|
تن غرقهی خون رفتم و دل تشنهی امید
|
|
کز آب وفا قطره به جوی تو ندیدم
|
سگجان شدم از بس ستم عالم سگدل
|
|
روزی نظری از سگ کوی تو ندیدم
|
با درد فراق تو به جان میزنم الحق
|
|
درمان ز که جویم که ز خوی تو ندیدم
|
بر هیچ در صومعهای برنگذشتم
|
|
کانجا چو خودی در تک و پوی تو ندیدم
|
پای طلبم سست شد از سخت دویدن
|
|
هر سو که شدم راه به سوی تو ندیدم
|
خاقانی اگر بیهده گفت از سرمستی
|
|
مستی به ازو بیهده گوی تو ندیدم
|