نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم | نه جای آنکه به جوی تو بگذرد آبم | |
به جستجوی تو جان بر میان جان بندم | مگر وصال تو را یابم و نمییابم | |
ز بس که از تو فغان میکنم به هر محراب | ز سوز سینه چو آتشکده است محرابم | |
برای بوی وصال تو بندهی بادم | برای پاس خیال تو دشمن خوابم | |
اگر به جان کنیم حکم برنتابم سر | مکن جفا که جفای تو برنمیتابم | |
کجا توانم پیوست با تو کز همه روی | شکسته چون دل خاقانی است اسبابم |