دل ز گیتی وفاجویی ندارد
|
|
که گیتی از وفا بویی ندارد
|
به دلجویان ندارد طالع ایام
|
|
چه دارد پس که دلجویی ندارد
|
وفا از شهربند عهد رسته است
|
|
که اینجا خانه در کویی ندارد
|
سلامت نزد ما دور از شما مرد
|
|
دریغا مرثیت گویی ندارد
|
جهان را معنی آدم به جای است
|
|
چه حاصل آدمی خویی ندارد
|
اگر صد گنج زر دارد چه حاصل
|
|
که سختن را ترازویی ندارد
|
مکش چندین کمان بر صید گیتی
|
|
که چندان چرب پهلویی ندارد
|
نشاید شاهدی را کرم پیله
|
|
که بیش از چشم و ابرویی ندارد
|
چه بینی از عروسان بربری ناز
|
|
که الا فرق و گیسویی ندارد
|
بنازد بر جهان خاقانی ایراک
|
|
جهان امروز چون اویی ندارد
|
از آن در عدهی عزلت نشسته است
|
|
که از زن سیرتان شویی ندارد
|
که از سنجاب شب تا قاقم روز
|
|
دواج همتش مویی ندارد
|
دل خاقانی این زخم فلک راست
|
|
که آن چوگان جز این گویی ندارد
|