اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
|
|
دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند
|
پای خاکی کن در آکز چشم خونین هر نفس
|
|
گوهر اندر خاک پایت رایگان خواهم فشاند
|
گر چو چنگم دربر آیی زلف در دامن کشان
|
|
از مژه یک دامنت لعل روان خواهم فشاند
|
چهرهی من جام و چشم من صراحی کن که من
|
|
چون صراحی بر سر جام تو جان خواهم فشاند
|
رخ ترش داری که خوبم شکر شیرین کنی
|
|
چون ترش باشی به تو شیرین روان خواهم فشاند
|
بس کن از سرکه فشاندن زان لب میگون که من
|
|
دل بر آن میگون لب سرکه فشان خواهم فشاند
|
دوستان خواهند کز عشق تو دامن درکشم
|
|
من برآنم کاستین بر دوستان خواهم فشاند
|
بر سر خاک اوفتان خیزان ز جور آسمان
|
|
از تظلم خاک هم بر آسمان خواهم فشاند
|
اهل گفتم هست چون دیدم که خاقانی نیافت
|
|
عذر خواهان خاک توبه بر دهان خواهم فشاند
|