فروغ جمالت نظر برنتابد
|
|
صفات خیالت خبر برنتابد
|
به کوی تو از زحمت عاشقانت
|
|
نسیم سحرگه گذر برنتابد
|
به بازار تو مشتری بیبصر به
|
|
که جانان خریدن بصر برنتابد
|
بلائی که از عشقت آمد به رویم
|
|
قضا برنگیرد قدر برنتابد
|
به هر زشتی از عشق تو برنگردم
|
|
که از عشق خوبان حذر برنتابد
|
برآنی که خونم بریزی و سهل است
|
|
چه عاشق بود کاینقدر برنتابد
|
مکن هیچ تقصیر در کشتن من
|
|
که کار عزیزان خطر برنتابد
|
به بوسه لبت را کند رنجه نینی
|
|
که درد سر او نظر برنتابد
|
به کامت ز تنگی سخن در نگنجد
|
|
میان تو جان را کمر برنتابد
|
به جان و سر تو که خاقانی از تو
|
|
به جان گر کنی حکم سر برنتابد
|
سگ توست خاقانی اینک به داغت
|
|
چنان دان که داغ دگر برنتابد
|