عقل در عشق تو سرگردان بماند
|
|
چشم جان در روی تو حیران بماند
|
در ره سرگشتگی عشق تو
|
|
روز و شب چون چرخ سرگردان بماند
|
چون ندید اندر دو عالم محرمی
|
|
آفتاب روی تو پنهان بماند
|
هرکه چوگان سر زلف تو دید
|
|
همچو گویی در سر چوگان بماند
|
هر که سر گم کرد و دل در کار تو
|
|
چون سر زلف تو بیسامان بماند
|
هرکه یکدم آب دندان تو دید
|
|
تا ابد انگشت بر دندان بماند
|
هرکه جست آب حیات از لعل تو
|
|
جاودان در ظلمت هجران بماند
|
گر کسی را وصل دادی بیطلب
|
|
دیدم آن در درد بیدرمان بماند
|
ور کسی را با تو یکدم دست بود
|
|
عمرها در هر دو عالم زان بماند
|
حاصل خاقانی از سودای تو
|
|
چشم گریان و دل بریان بماند
|