دل شد از دست و نه جای سخن است
|
|
وز توام جای تظلم زدن است
|
دل تو را خواه قولا واحدا
|
|
تا تو خواهیش دو قولی سخن است
|
آنچه در آینه بینم نه منم
|
|
پرتو توست که سایه فکن است
|
نظرت نیست به من زانکه مرا
|
|
تن نماند و نظر جان به تن است
|
باد سردم بکشد شمع فلک
|
|
شمع جان در تنهی پیرهن است
|
هست دیگ هوست خام هنوز
|
|
خامی آن ز دم سرد من است
|
گل ز باغ رخت آن کس چیند
|
|
که چو گل زر ترش در دهن است
|
عالمی شیفتهی زلف تواند
|
|
زلف تو شیفتهی خویشتن است
|
کردهام توبه ز می خوردن لیک
|
|
لب میگون تو توبهشکن است
|
نظر خاص تو خاقانی راست
|
|
گرت نظاره هزار انجمن است
|