گریان شد کای ستوده مادر!
|
|
پاکیزه فراش پاکچادر!
|
یک لحظه به مهر باش مایل!
|
|
کن دست به گردنم حمایل!
|
روی شفقت بنه به رویم!
|
|
بگشا نظر کرم به سویم!
|
زین پیش به گفتگوی مردم،
|
|
بر من نمد تو را ترحم
|
نگذاشتیام به دوست پیوند
|
|
تا فرقت وی به مرگم افکند
|
از خلعت عصمتام کفن کن!
|
|
رنگش ز سرشک لعل من کن!
|
ز آن رنگ ببخش رو سفیدیم!
|
|
کنست علامت شهیدیم
|
روی سفرم به خاک او کن!
|
|
جایم به مزار پاک او کن!
|
بشکاف زمین زیر پایش!
|
|
زن حفره به قبر دلگشایش!
|
نه بر کف پای او سرم را!
|
|
ساز از کف پایش افسرم را!
|
تا حشر که در وفاش خیزم،
|
|
آسوده ز خاک پاش خیزم
|
رو سوی دیار یار دیرین
|
|
افشاند به خنده جان شیرین
|
او خفته به هودج عروسی
|
|
مادر به رهش به خاکبوسی
|
بردندش از آن قبیله بیرون
|
|
یکسر به حظیرهگاه مجنون
|
خاکش به جوار دوست کندند
|
|
در خاک چو گوهرش فکندند
|
شد روضهی آن دو کشتهی غم
|
|
سر منزل عاشقان عالم
|
ایشان بستند رخت ازین حی
|
|
ما نیز روانهایم از پی
|
گردون که به عشوه جانستانیست
|
|
زه کرده به قصد ما کمانیست
|
زآن پیش کزین کمان کین توز
|
|
بر سینه خوریم تیر دلدوز،
|
آن به که به گوشهای نشینیم
|
|
زین مزرعه خوشهای بچینیم
|