ملاقات کردن مجنون، لیلی را غیبت مردان قبیله

اینست بلی زمانه را خوی آسودگی از زمانه کم جوی!
صد سال بلا و رنج بینی کسوده یکی نفس نشینی
نا کرده تو جای خویشتن گرم هیچ‌اش نید ز روی تو شرم
دست‌ات گیرد، که: زود برخیز! پای‌ات کوبد به سر، که: بگریز!