گفتا: «بنگر چه پیشم آمد! | بر ریش جگر چه نیشم آمد! | |
ز آن میترسم که ناپسندی | ناگه برساندت گزندی» | |
مجنون چو شنید این سخن را | زد چاک ز درد پیرهن را | |
جانی و دلی ز غصه جوشان | برگشت بدین نوا خروشان | |
کای دل، پس از این صبور میباش! | وز هر چه نه صبر دور میباش! | |
هجری که بود مرا دلبر | وصل است و ز وصل نیز خوشتر | |
هر کس که نه بر رضای جانان | دارد هوس لقای جانان، | |
در دعوی عشق نیست صادق | نتوان لقباش نهاد عاشق |