در مخاطبه‌ی سلاطین

کاش کنی ترک عمارتگری تا نکشد کار، به غارتگری
باغی از آسیب تو گردد تلف تات در آید ته سیبی به کف
میوه و مرغ سرخوانت مقیم از حرم بیوه و باغ یتیم
مطبخی‌ات هیمه ز خوی درشت می‌کشد از پشته هر گوژپشت
باز تو را میرشکاران به فن طعمه ده از جوزه‌ی هر پیرزن
بارگی خاص تو را هر پسین کاه و جو از تو بره‌ی خوشه‌چین
گوش کنیزان تو را داده بهر از زر دریوزه، گدایان شهر
وای شبانی که کند کار گرگ همچو سگ زرد شود یار گرگ