آغاز سخن

عیب، نهان‌دار هنرپروران عذرپذیرنده‌ی عذر آوران
سرشکن خامه‌ی تدبیرها خامه کش نامه‌ی تقصیرها
ایمنی وقت هراسندگان روشنی حال شناسندگان
تازه کن جان نسیم حیات کارگر کارگه کاینات
ساخت چو صنعش قلم از کاف و نون شد به هزاران رقمش رهنمون
نقش نخستین چه بود زان؟ جماد کز حرکت بر در او ایستاد
کوه نشسته به مقام وقار یافته در قعده‌ی طاعت قرار
کان که بود خازن گنجینه‌اش ساخته پر لعل و گهر سینه‌اش
هر گهری دیده رواجی دگر گشته فروزنده‌ی تاجی دگر
نوبت ازین پس به نبات آمده چابک و شیرین حرکات آمده
برزده از روزنه‌ی خاک سر برده به یک چند بر افلاک سر
چتر برافراخته از برگ و شاخ ساخته بر سایه‌نشین جا فراخ
گاه فشانده ز شکوفه درم گاه ز میوه شده خوان کرم
جنبش حیوان شده بعد از نبات گشته روان در گلش آب حیات
از ره حس برده به مقصود، بودی پویه‌کنان کرده به مقصود، روی
با دل خواهنده ز جا خاسته رفته به هر جا که دلش خواسته
خاتمه‌ی اینهمه هست آدمی یافته زو کار جهان محکمی
اول فکر، آخر کار آمده فکر کن کارگزار آمده
بر کف‌اش از عقل نهاده چراغ داده ز هر شمع و چراغ‌اش فراغ
کارکنان داده به عقل از حواس گشته به هر مقصد از آن ره‌شناس