آن بود اختیار در هر کار
|
|
که بود فاعل اندر آن مختار
|
معنی اختیار فاعل چیست؟
|
|
آنکه فاعل چو فعل را نگریست،
|
ایزد اندر دلش به فضل و رشاد
|
|
درک خیریت وجود نهاد
|
یعنی آناش به دیده خیر نمود،
|
|
کید آن علم از عدم به وجود
|
منبعث شد از آن ارادت و خواست
|
|
کرد ایجاد فعل، بی کم و کاست
|
درک خیریت، اختیار بود
|
|
و آن به تعلیم کردگار بود
|
هر چه این علم و خواست، شد سبباش
|
|
اختیاری نهد خرد لقباش
|
وآنچه باشد بدون این اسباب
|
|
اضطراریست نام آن، دریاب!
|
باشد از اختیار قدرت دور
|
|
فاعل آن بود بر آن مجبور
|
هر که در فعل خود بود مختار
|
|
فعل او دور باشد از اجبار
|
گرچه از جبر، فعل او دورست
|
|
اندر آن اختیار مجبورست
|
ورچه بیاختیار کارش نیست
|
|
اختیار اندر اختیارش نیست
|