جامی از گفت و گو ببند زبان!
|
|
هیچ سودی ندیده، چند زیان؟
|
پای کش در گلیم گوشهی خویش!
|
|
دست بگشا به کسب توشهی خویش!
|
روی دل در بقای سرمد باش!
|
|
نقد جان زیر پای احمد پاش!
|
فیض امالکتاب پروردش
|
|
لقب امی خدای از آن کردش
|
لوح تعلیم ناگرفته به بر
|
|
همه ز اسرار لوح داده خبر
|
قلم و لوح بودش اندر مشت
|
|
ز آن نفر سودش از قلم انگشت
|
از گنه شست دفتر همه پاک
|
|
ورقی گر سیه نکرد چه باک؟
|
بر خط اوست انس و جان را سر
|
|
گر نخواند خطی، از آن چه خطر؟
|
جان او موج خیز علم و یقین
|
|
سر لاریب فیه اینست، این!
|
قم فانذر ، حدیث قامت او
|
|
فاستقم، شرح استقامت او
|
جعبهی تیر مارمیت، کفش
|
|
چشم تنگ سیه دلان، هدفش
|
وصف خلق کسی که قرآن است
|
|
خلق را وصف او چه امکان است؟
|
لاجرم معترف به عجز و قصور
|
|
میفرستم تحیتی از دور
|