در فایده‌ی جوع

قوت دل ز عقل و جان باشد قوت تن ز آب و نان باشد
خانه خالی بود، حضور دهد تن خالی فروغ و نور دهد
علم جویی، به ترک سیری کن جان طلب میکنی، دلیری کن
سر خاری بخور، مشوه خیره تا نگردد دلت چو تن تیره
صیقل نفس چیست؟ کم خوردن آفت عقل؟ نفس پروردن
خلق را بر نماز داشته‌اند صفت روزه راز داشته‌اند
بهتر از جوع بر دلیلی نیست به جزین آتش خلیلی نیست
آتشی کو بهار و لاله دهد ترک این سفره و نواله دهد
گر بدان ملک آرزوست رجوع نرسی جز به پای مردی جوع
رای روشن شود ز کم خوردن بهر خوردن چراست غم خوردن؟
عود و چنک و چغان که پر سازند از درون تهی خوش آوازند
پر شکم شد، خر و رباب یکیست تیره گردید، خاک و آب یکیست
عیب« صوت‌الحمیر» میدانی بر سر سفره خر چه میرانی؟
شکمت پر شود، بخار کند بر دماغ و دیو اندر آید از در تو
نحل را چون لطیف بود خورش گشت نخلی که شهد بود برش
خون حیوان مخور که گنده شوی آب حیوان بخور، که زنده شوی
آب حیوان مدان بجز دانش چون بیابی، به نوش از جانش
زین خورشها تهی شکم بهتر ور حلالست نیز کم بهتر
که چو بادت در شکنبه زند آتشت در کلاه و پنبه زند
در نباتی چو کثرت عددی نیست، کم شد درو فضول ردی