وین چهار آخشیج را به درست
|
|
چون پدید آمد امتزاجی رست
|
نفس روینده رام ایشان شد
|
|
جنبش راست کار ایشان شد
|
شغل این نفس را به طبعی راست
|
|
هشت قوت به خادمی برخاست
|
قوت جذب و قوت امساک
|
|
قوت هضم و دفع، بشنو پاک
|
غاذیه، نامیه، مولده هم
|
|
گشته با قوت مصوره ضم
|
پس طبیعت به نقش بندی دست
|
|
بر دو نقش از هزار گونه ببست
|
شد به صحرا او کوه بر، جا تنگ
|
|
از گل و یاسمین رنگارنگ
|
مدتی سبز شد نبات و بلند
|
|
زرد شد بعد از آن و تخم افگند
|
تا گر او ز اختلاف گردد سست
|
|
مثل او از زمین تواند رست
|
چون که زایل شد اختلاف مزیج
|
|
شجر آهنگ نشو کرد و بسیج
|
گشت روینده گونه گونه درخت
|
|
بی بر و میوهدار و نازک و سخت
|
آبش از بیخ شد روان سوی شاخ
|
|
شاخ و برگش دراز گشت و فراخ
|
آبخور بیخ و شاخ و خارش گشت
|
|
و آن دگر جمله برگ و بارش گشت
|
بارها را نگاهداشت به برگ
|
|
ز ابر و باران و برف و باد تگرگ
|
و آنچه بیبار بود و کجرو گشت
|
|
ساختندش به بیشهها انگشت
|
و آنچه از میوه بود بر وی بار
|
|
دامنش پاک شد ز سنگ و ز خار
|
پرورش دید و سر بلندی یافت
|
|
در چمن نام ارجمندی یافت
|
چون ز قسمت گرفت رستن بهر
|
|
یا غذا بود، یا دوا، یا زهر
|