در ستایش خواجه غیاث‌الدین

صاحب ابر دست دریا کف میر عباد عبد آصف صف
کار فرمای هفت چرخ مشید بوالمحامد محمد بن رشید
ملجا ملت و ملاذ عباد زبده‌ی چهار عنصر متضاد
اختری حکم و آسمانی جاه خاوری شهر و خاورانی شاه
هشتم هفت کوکب معلوم پنجم چار گوهر معصوم
رای او پشتوان رایت شاه روی او قبله‌ی امیر و سپاه
دین و دنیا ازو دو «من ذلک» رقبه‌ی او رقاب را مالک
لشکر فضل را مبارز اوست خلق حشوند، جمله بارز اوست
کف او را دو کون یکشبه خرج در سر انگشت او دو گیتی درج
دل و دستش بداد داد جهان در سر او نرفت باد جهان
مال را پایمال دستش کرد مکر دنیا بدید و پستش کرد
سفره‌ی چرخ و نان شطرنجی چیست تا در سماط او سنجی؟
پیکر مردی و نکوکاری کرده از ترک او کله داری
داده بزمش ز راه مستوری جام می را به سنگ دستوری
عقل کلی گرفته دانش و پند زان شفا بخش کلک قانون بند
عین معینست صورت ذاتش عمده‌ی راستی اشاراتش
کرده بر تخت نیک تدبیری رافت و رحمتش جهانگیری
به عیاری که نقد او سنجند نقره‌ی ماه و مهر ده پنجند
جمع بستند دخل او با خرج آسمان و زمین درو شد درج
کشور ظلم و جور غارت کرد ملک او ازو روی در عمارت کرد