ای به مهر تو آسمان در بند
|
|
یاد من کن، چو میدهم سوگند
|
به زمانی که عقد دین بستی
|
|
به زمینی که اندرو هستی
|
به بنان قمر شکن که تراست
|
|
به زبان شکر سخن که تراست
|
به دو گیسوی مشک پیوندت
|
|
به دو چشم سیاه دلبندت
|
به نماز شب و قیام و قعود
|
|
به دعای پر و رکوع و سجود
|
به اذان و به مسجد و محراب
|
|
به وضو کردن و طهارت آب
|
به شب هجرت و حمایت غار
|
|
به دم عنکبوت و صحبت یار
|
به خروج و فلک نوشتن تو
|
|
به عروج و به باز گشتن تو
|
به شهادت که شد در اسلام
|
|
به صلوة و زکوة و حج و صیام
|
در قناعت به نیم سیری تو
|
|
در شجاعت بدان دلیر تو
|
به براق و بر فرف راهت
|
|
به وصول و به قربت شاهت
|
به وقار تو در نزول ملک
|
|
به شکوه تو بر عقول فلک
|
به حدیث حیات پیوندت
|
|
به جگر گوشگان دلبندت
|
به شهیدان کربلا ز فسوس
|
|
بستم کشتگان مشهد طوس
|
به چهل مرد و چار فرزانه
|
|
به دو هم خوابه و دو هم خانه
|
به دو چشم سرشک بارانت
|
|
به بزرگان دین و یارانت
|
به عقیق تو در حدیث و کلام
|
|
به حقوق تو در شفاعت عام
|
به فتوحات بوقبیس و حری
|
|
به ثریای مکه تا بثری
|
به صیام و به بردباری تو
|
|
به قیام شب و به زاری تو
|
به جمال صحابه در عهدت
|
|
به رخ نه جمیله در مهدت
|
به دل کعبه و به ناف زمین
|
|
به کتاب و به جبرئیل امین
|
به حطیم و مقام و زمزم و رکن
|
|
به سکون مجاوران دو سکن
|
به صفا و به مروه و عرفات
|
|
به مه و مهر و فرش و کرسی و ذات
|
که مکن زان در اوحدی را دور
|
|
یارمندیش کن ز عالم نور
|
گر گناهش نهفته شدن یا فاش
|
|
نیست اندیشه این تو او را باش
|
زین گرانجانی و سبک پایی
|
|
هیچ غم نیست گر تو او رایی
|
تو به تقصیر طاعتش منگر
|
|
به قصور بضاعتش منگر
|
ز کرم یک نظر به کارش کن
|
|
در دو گیتی بزرگوارش کن
|