نمییابم برت چندان مجالی | که در گوش تو گویم حسب حالی | |
هوس دارم که هر روزت ببینم | و گر هر روز نتوان، هر به سالی | |
منم هر ساعت از هجرت به دردی | منم هر لحظه از عشقت به حالی | |
نه در کار بلای هجر دستی | نه در خورد هوای عشق بالی | |
فضیحت گشتهای، بیخانمانی | به غارت بردهای، بیجاه و مالی | |
سخن بسیار دارم، گر دلت را | ز پر گفتن نیفزاید ملالی |