غزل

عنایت‌ها توقع دارم از تو که هم آشفته و هم زارم از تو
عزیزی پیش من چون جان اگر چه به چشم خلق گیتی خوارم از تو
ز کار من مشو غافل، که عمریست که من سرگشته و بی‌کارم از تو
نخواهم گشتن از عشق تو بیزار بهل، تا میرسد آزارم از تو
طبیب من تویی، مشکل توانم که درد خویش پنهان دارم از تو
مرا گر باز پرسی جای آنست که مدتهاست تا بیمارم از تو
اگر در دامن افتد خونم از چشم و گر در دیده آید خارم از تو