زان چهرهی همچو باغم، ای دوست | هرگز نبود فراغم، ای دوست | |
در خاک برد دماغم، ای دوست | بوی تو که در مشام دارد |
□
خون شد دلم از غم تو، جان نیز | بر چهره دوید و شد روان نیز | |
سرخی رخم ببین، که آن نیز | از دیده و دل به وام دارد |
□
شعر خوش اوحدی روانست | گر گوش کنی به جای آنست | |
کز بوسهی شکرین لبانست | این شهد که در کلام دارد |
□
از گفته او ترا گذر نیست | وز شیوه عشق خوبتر نیست | |
آنرا غم جان ز بیم سر نیست | کو مذهب این امام دارد |