بار بسیارست و راه دور در پیش، ای جوان
|
|
این زمان از محنت پیری بیندیش، ای جوان
|
کیش بر بستی که نفس دیگری قربان کنی
|
|
نفس خود قربان کن و بر گرد ازین کیش، ای جوان
|
خویش را بیگانه کردن نیست نیکو، بعد ازین
|
|
جهد آن کن تا کنی بیگانه را خویش، ای جوان
|
گر همی خواهی که باشی پیر عهد دیگری
|
|
خاطر پیران عهد خود مکن ریش، ای جوان
|
کامرانی کردهای، از روز ناکامی منال
|
|
نوش کم خور، تا نباید خوردنت نیش، ای جوان
|
چون زبردستان نکن با زیردستان بد، که زود
|
|
گرگ موذی را بسوزد کشتن میش، ای جوان
|
در دو گیتی محتشم کس را مدان، جز کردگار
|
|
کین دگرها جمله درویشند، درویش، ای جوان
|
پیشبینان پساندیش از ملامت فارغند
|
|
گر پس اندیشیست، اینک گفتم از پیش، ای جوان
|
مگذر از فرمان خالق، رحم کن برخلق او
|
|
کاوحدی چیزی نمیدانست زین بیش، ای جوان
|