فی‌منقبت امیرالممنین حسین بن علی بن ابی‌طالب رضی‌الله عنهما

فرزند بر عداوت آبا پراگند تخم خصومتی که چنین لعنتش سزاست
گردیست بر ضمیر تو، زان خاکسار و ما بر گورت آب دیده فشانان ز چپ و راست
با دوستان خویشتن از راه دشمنی رویت گرفته از چه و خاطر دژم چراست؟
گردون ناسزا ز شما عذر خواه شد امروز اگر قبول کنی عذر او سزاست
شاهان بپرسش تو ز هر کشور آمدند وانگه ببندگی تو راضی، گرت رضاست
از آب چشم مردم بیگانه گرد تو گرداب شد، چنان که برون شد به آشناست
حالت رسیدگان غمت را گرفت شور شورابه‌ی دو دیده‌ی یک یک برین گواست
کار مخالف تو برون افتد از نوا چون در عراق ساز حسینی کنند راست
بر عود تربت تو چوشکر بسوختیم از شکرت بپرس که: این آتش از کجاست؟
چون کاه میکشد به خود این چهرهای زرد این عود زن نگار، که همرنگ کهرباست
عودی که میوه‌ی دل زهرا درو بود نشگفت اگر شکوفه‌ی او زهره‌ی سماست
صندوق تو ز روی به زر در گرفته‌ایم وین زرفشانی ارچه برویست بی‌ریاست
روزی ز سر گذشت تو دیدم حکایتی زان روز باز پیشه‌ی من نوحه و بکاست
تا میل قبه‌ی تو در آمد به چشم من تاریکی از دو چشم جهان بین من جداست
بر تربت تو وقف کنم کاسهای چشم زیرا که کیسه‌ی زرم از سیم بی‌نواست
تابوت تو ز دیده مرصع کنم به لعل وین کار کردنیست، که تابوت پادشاست
چشم ارز خون دل شودم تیره، باک نیست در جیب و کیسه خاک تو دارم، که توتیاست
چون خاک عنبرین ترا نیست آهویی مانندش ار به نافه‌ی چینی کنم خطاست
قلب سیاه سیم تنم زر ناب شد زین خاک سرخ فام، که همرنگ کهرباست
کردم به حله روی ز پیشت به حیله، لیک پایم نمی‌رود، که مرا دیده از قفاست