باز به رسم سرکشان راه جفا گرفتهای
|
|
تیغ ستم کشیدهای، ترک وفا گرفتهای
|
من طلب تو چون کنم؟ چون به تو در رسم؟ که تو
|
|
شیر ز دام جستهای، مرغ هوا گرفتهای
|
نیست در اندرون من جای خیال دیگری
|
|
جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفتهای
|
ما سر و مال در غمت باخته سال و ماه و تو
|
|
هم غم ما نخوردهای، هم کم ما گرفتهای
|
چیست گناه ما؟ که تو بار دگر به رغم ما
|
|
یار دگر گزیدهای، خانه جدا گرفته ای
|
جز به دعا نمیرسد دست من از غمت، ولی
|
|
راه نفس ببستهای، دست دعا گرفتهای
|
هر گرهی ز زلف او باز کنی تو، اوحدی
|
|
کشور چین گشودهای، ملک ختا گرفتهای
|