عشق را فرسودهای باید چو من | در مشقت بودهای باید چو من | |
لایق سودای آن جان و جهان | از جهان آسودهای باید چو من | |
تا غم او را به کار آید مگر | کار غم فرسودهای باید چو من | |
از برای خوردن حلوای غم | خون دل پالودهای باید چو من | |
انتظار دیدن آن ماه را | سالها نغنودهای باید چو من | |
تا ز وصل او به درمانی رسد | درد دل پیمودهای باید چو من | |
اوحدی، راه غم آن دوست را | خاک و خون آلودهای باید چو من |