بیا، که صفه‌ی ما بوریای میکده بس

بیا، که صفه‌ی ما بوریای میکده بس بخور خانه نسیم هوای میکده بس
ز میر و خواجه ملولیم، بعد ازین همه عمر حضور و صحبت رند و گدای میکده بس
به منعمان بهل آواز چنگ رندان را ترانه‌ی سبک از جار تای میکده بس
ز قلیه‌های بزرگان سر که پیشانی مرا سه جرعه‌ی بر ناشتای میکده بس
گرم به صفه‌ی صدر ملک نباشد بار نشستنم به میان سرای میکده بس
مرا به صومعه، گو: شیخ شهریار مده سر مرا به جهان خشت‌های میکده بس
گر اوحدی دگری را دعا کند گو: کن مرا دعای مغان و ثنای میکده بس