ناله‌ی بلبل شوریده به جایی برسید

ناله‌ی بلبل شوریده به جایی برسید گل به باغ آمد و دردش به دوایی برسید
عمر بلبل چو وفا کرد به دوری بنمرد تا ز پیوستن گل بوی وفایی برسید
گل چه پیراهن زر دوخته بر داد بباد؟ کز میان غنچه‌ی مسکین به قبایی برسید
هر که بر بوی گل و ناله‌ی بلبل سحری در چمن رفت، به برگی و نوایی برسید
طالب گل ز چمن پای مکن، گو: کوتاه که به دستش ز سر خار جفایی برسید
پی همراهی این قافله بودم عمری تا به گوش دلم آواز درایی برسید
قصه‌ی مور پریشان به سلیمان گفتند اثر نعمت سلطان به گدایی برسید
آفتابی ز سر منظره بنمود جمال ذره‌ای در هوس او به هوایی برسید
اوحدی دست به وصلش نرسانید آسان درد سر برد و به خاک کف پایی برسید