تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟ | به تو مشغول وز خود بیخبرم باید بود؟ | |
چاره کردم که مگر درد تو بهتر گردد | چو بتر شد، به ازین چاره گرم باید بود | |
در میان بندم ازان زلف سیه زناری | اگر از دایره دین بدرم باید بود | |
دوستی کم نکنم، با تو پسر، ور به مثل | دشمن مادر و خصم پدرم باید بود | |
نگذارم که به خورشید کنندت مانند | ور به جان منکر شمس و قمرم باید بود | |
نه به مهری که بریدی تو، ز دستت بدهم | که گرم سر ببری سر به سرم باید بود | |
من که جز قصهی عشق تو ندانم سمری | اوحدی وار به عالم سمرم باید بود |