همیشه تا تن من برقرار خواهد بود

همیشه تا تن من برقرار خواهد بود به کوی عشق دلم را گذار خواهد بود
سرم به خاک بپوسید و آتش غم دوست در استخوان تن من به کار خواهد بود
بتا، بدور غم خویش کشته گیر مرا جنایت تو اگر زین شمار خواهد بود
ز بهر کشتن من چرخ تیز می‌بینم که باستیزه‌ی چشم تو یار خواهد بود
بلای عشق تو خوش کرده‌ایم با دل خود به بوی آنکه خزان را بهار خواهد بود
دلم ز هجر تو اندر حساب داشت غمی گمان که برد که چندین هزار خواهد بود؟
بیا، که تا نبود پیشت اوحدی را باز همیشه دیده‌ی او اشکبار خواهد بود