هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد

هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد به سوی ما خبر او به هیچ باب نیامد
دلم کباب شد از هجر آن دهان چو شکر ز شکرش چه نمکها که بر کباب نیامد؟
بیار من که رساند؟ که: بی‌جمال تو، یارا نظر به زهره و رغبت به آفتاب نیامد
شبی چو باد به ما بر گذار کردی و زان شب دو ماه رفت که در چشم ما جز آب نیامد
محبت تو، نگارا، چه گنج بود؟ ندانم که جای او بجزین سینه‌ی خراب نیامد
خیال روی تو گفتم: شبی به خواب ببینم گذشت صد شب و در دیده هیچ خواب نیامد
هزار فکر بکرد اوحدی شکار لبت را ولی چه سود؟ که آن فکرها صواب نیامد