تیر از کمان به من اندازد | عشق از کمین چو برون تازد | |
درکس نیوفتد این آتش | کو را چو موم بنگدازد | |
چون شاه ما سپه انگیزد | چون ماه ما علم افرازد | |
از دست بنده چه کار آید؟ | جز سرکه در قدمش بازد؟ | |
آن کس که غیر او داند | هرگز بغیر نپردازد | |
در پرده راه ندارد کس | و آنگاه پرده که او سازد | |
بنوازدم چو بخواهد زد | پس بهتر آنکه بننوازد | |
بس فتنها که برانگیزد | آن رخ چو پرده براندازد | |
با اوحدی غم او هر دم | از گونهی دگر آغازد |