ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد

ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد عهدی بکن به وصل و از آن عهد وا مگرد
ما برگزیده‌ایم ترا از جهان، تو نیز پیوند ما گزین وز پیوند ما مگرد
در میغ خون دل شب هجر آشنای ما می‌بین و با مخالف ما آشنا مگرد
ای آنکه یک دم از دل ما نیستی جدا هر دم به شیوه‌ای دگر از ما جدا مگرد
گفتی: برو، که مهره‌ی مهرت بریختم خونم بریز و گرد چنین مهرها مگرد
دی دست در میان تو کردم، رخ تو گفت: بالای ما بلاست، به گرد بلا مگرد
ما را غرض روا شدن از وصل روی تست گو: کام اوحدی ز دو گیتی روا مگرد