در خرابات عاشقان کوییست | وندرو خانهی پریروییست | |
طوقداران چشم آن ماهند | هر کجا بسته طاق ابروییست | |
به نفس چون نسیم جان بخشد | هر کرا از نسیم او بوییست | |
ورقی باز کردم از سخنش | زیر هر توی آن سخن توییست | |
من ازو دور و او به من نزدیک | پرده اندر میان من و اوییست | |
سوی او راهبر ندانم شد | تا مرا رخ به سایه و موییست | |
اوحدی، با کسی مگوی دگر | نام آن بت، که نازکش خوییست |