این همه باد و بود تو خوابست | خواب را حکم نی، مگر به مجاز | |
این همه روز مرگ یکسانند | نشناسی ز یک دگرشان باز | |
ناز، اگر خوب راسزاست به شرط | نسزد جز ترا کرشمه و ناز |
□
روی به محراب نهادن چه سود؟ | دل به بخارا و بتان تراز | |
ایزد ما وسوسهی عاشقی | از تو پذیرد، نپذیرد نماز |
□
زمانه اسب و تو رایض، برای خویشت تاز | زمانه گوی و تو چوگان برای خویشت باز | |
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند | فدای دست قلم باد دست چنگ نواز | |
تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب | چنانکه داد و سخاوت به تو گرفت فراز |
□
چون سپرم نه میان بزم به نوروز | درمه بهمن بتاز و جان عدو سوز | |
باز تو بی رنج باش وجان تو خرم | بانی و با رود و با نبیذ فنا روز |
□
همی برآیم با آن که برنیاید خلق | و برنیایم با روز گار خورده گریز | |
چه فضل میرابوالفضل بر همه ملکان؟ | چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز؟ |
□
گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟ | به یکی جاف جاف زود غرس | |
او مرا پیش شیر بپسندد | من نتاوم برو نشسته مگس | |
گرچه نامردمست، مهر و وفاش | نشود هیچ ازین دلم یرگس | |
گیردی آب جوی رز پندام | چون بود بسته بنک راه ز خس |
□
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی | تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش | |
کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک | بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش |