از آن گلشن گرفتم شمهای باز | نهادم نام او را گلشن راز | |
در او راز دل گلها شکفته است | که تا اکنون کسی دیگر نگفته است | |
زبان سوسن او جمله گویاست | عیون نرگس او جمله بیناست | |
تامل کن به چشم دل یکایک | که تا برخیزد از پیش تو این شک | |
ببین منقول و معقول و حقایق | مصفا کرده در علم دقایق | |
به چشم منکری منگر در او خوار | که گلها گردد اندر چشم تو خار | |
نشان ناشناسی ناسپاسی است | شناسایی حق در حق شناسی است | |
غرض زین جمله آن کز ما کند یاد | عزیزی گویدم رحمت بر او باد | |
به نام خویش کردم ختم و پایان | الهی عاقبت محمود گردان |