بهشت و حور و خلد آنجا چه سنجد | که بیگانه در آن خلوت نگنجد | |
چو رویت دیدم و خوردم از آن می | ندانم تا چه خواهد شد پس از وی | |
پی هر مستیی باشد خماری | از این اندیشه دل خون گشت باری |
بهشت و حور و خلد آنجا چه سنجد | که بیگانه در آن خلوت نگنجد | |
چو رویت دیدم و خوردم از آن می | ندانم تا چه خواهد شد پس از وی | |
پی هر مستیی باشد خماری | از این اندیشه دل خون گشت باری |