دایم ستیزه با دل افگار میکنی | با لشکر شکسته چه پیکار میکنی؟ | |
ای وای اگر به گربهی خونین برون دهم | خونی که در دلم تو ستمکار میکنی | |
شرمنده نیستی که به این دستگاه حسن | دل میبری ز مردم و انکار میکنی؟ | |
یوسف به خانه روی ز بازار میکند | هر گه ز خانه روی به بازار میکنی | |
چشم بدت مباد، که با چشم نیمخواب | بر خلق ناز دولت بیدار میکنی | |
یک روز اگر کند ز تو آیینه رو نهان | رحمی به حال تشنهی دیدار میکنی | |
رنگ شکسته را به زبان احتیاج نیست | صائب عبث چه درد خود اظهار میکنی؟ |